دفتر روانشناسی آفرین میرشاهی



عنوان:یونگ و روانشناسی دین 

 

  

دانش روان شناسی رابطه مستقیمی با دین دارد. به همین سبب بنیان گذاران این دانش، همواره به بررسی مساله دین و تاثیر آن در روان انسان پرداخته اند. از آن جمله، می توان از کارل گوستاو یونگ (75-1961م) روان شناس سویسی و پایه گذار روان شناسی تحلیلی نام برد، که تحقیقات گسترده ای در حوزه دین شناسی انجام داده است. او بر خلاف برخی از روان شناسان که منشاء دین را امور غیرمعرفتی مانند عقده های روانی، ترس یا فقر می دانستند، با طرح نظریه کهن الگوهای ناهشیار جمعی، سعی کرد راهی نوین در معرفت بشری به سوی دین و دینداری ارائه کند. هدف از این مقاله آن است که به روش توصیفی- تحلیلی، دیدگاه های او را پیرامون دین و دینداری کندوکاو نماید. در همین راستا، ابتدا ضمن آشنایی اجمالی با یونگ و روان شناسی تحلیلی او، اندیشه های او را حول مسائلی از قبیل تعریف دین، منشاء دین، پیامدهای دینداری و تصور خداوند بررسی کرده ایم و در ادامه به نقد و بررسی آن ها پرداخته ایم. حاصل این نقد و بررسی نشان می دهد، با وجود این که روش شناسی و دیدگاه پوزیتیویستی یونگ به دین مورد انتقادهای شدیدی قرار گرفته است، اما در مجموع او نگاه مثبتی به دین داشته و همواره مدافع آن بوده است.

یونگ مدعی است انسان همواره به کمک دین نیازمند بوده‌است و این موضوعی است که روانشناسان فرویدی نادیده انگاشتند. کمک دین به این ترتیب است که ناخودآگاه روان آدمی را به مرتبه آگاهی می‌رساند و سپس انسان را آزاد می‌گذارد تا به بهترین وجه ممکن بر آن فائق آید. به نظر یونگ آزاد گذاشتن ناخودآگاه نظیر رها کردن گله وحشیان است. به همین دلیل بشر اعمال دینی را بسط می‌دهد تا در مقابل این تهدید مجهز شود و باز به همین دلیل است که ادیان در التیام بخشیدن به بیماری‌های روانی مفید واقع می‌شوند، این مطلب خصوصا در مورد دو دین بزرگ مسیحیت و بودیسم صادق است


عنوان مقاله: یونگ و روانشناسی دین
 https://www.jjo.ir/0011II

دین از نگاه کارل گوستاو یونگ و نقد آن

کارل گوستاو یونگ یک متفکر عالی مقام است کسی که در سال‌های آخر عمرش تاحدی به یک اسطوره تبدیل شد.وی روان پزشکی بود که از طریق کاوش در اعماق و اسرار روان آدمی،دانش بشری را به زوایای مبهم درون پیچیده‌ی انسان رهنمون داد.
مطالعه عمیق او بر ساخت شخصیت انسان‌ها،این نکته را روشن ساخت که تلاش برای تبیین و تغییر رفتار آدمی در قالب فرمول ساده‌ی محرک و پاسخ ،آنچنان که رفتارگرایان می‌پنداشتند،میسر نیست.
غفلت از درون انسان،روان شناسی را در تبیین پدیده‌هایی چون مراسم دینی و مذهبی،عرفان،کمال جویی آدمی و ذخایر گسترده معنوی ناتوان می‌سازد.
تبیین دقیق نظر یونگ درباره انتظار بشر از دین، به فهم روان شناسی وی در عرصه روانشناسی دین بستگی دارد. روان شناسی دین از دیدگاه یونگ دانشی تجربی است که دین را از دیدگاه تجربی پژوهش می‌کند و بنا را فقط بر مشاهده‌ی پدیده‌ها می‌گذارد.
یونگ بر این باور است که امروز برای درک مسائل دینی شاید راهی جز روان شناسی وجود نداشته باشد. یونگ می‌گوید تنها از خلال فهم روان شناختی و تجارب و عوالم درونی است که به دین راه می‌یابد. وی بر آن است که روان شناسی دین از اساس درباره‌ی خدا نیست، بلکه درباره‌ی عقاید انسان درباره خداست. یونگ دیدگاه خود را در باب دین و نیاز انسان به دین چنین بیان می‌کند:
دین یکی از قدیمی‌ترین و عمومی‌ترین تظاهرات روح انسان است و بنابراین واضح است که هرگونه روان شناسی که سرو کارش با ساختمان شخصیت انسان باشد لااقل نمی‌تواند این حقیقت را نادیده بگیرد که دین تنها یک پدیده اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه برای بسیاری افراد بشر حکم یک مسأله‌ی مهم شخصیتی را دارد.
دین به معنای تفکر از روی وجدان و با کمال توجه درباره آن چیز قدسی و نورانی است. این چیز عبارت از یک نیروی محرّک یا یک اثری است که علت آن را نمی‌توان در عمل ارادی فرد پیدا کرد. علتش هرچه باشد، حالتی است که به انسان دست می‌دهد بی آنکه اراده‌ی او در آن دخیل باشد.
دین عبارت از یک حالت مراقبت و تذکر و توجه دقیق به بعضی عوامل مؤثر است که بشر عنوان قدرت قاهره را به آن‌ها اطلاق می‌کند. می‌توان گفت اصطلاح دین معرف حالت خاص وجدانی است که بر اثر درک کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته باشد.
یونگ شرط حتمی و ضروری شفا یافتن بیماران عصبی و روانی را دینداری واقعی و ایمان و پایبندی به اعتقادات دینی معرفی می‌کند. اعتقاداتی که انسان در برابر آن‌ها استقامت به خرج می‌دهد و تجربه دینی خود را تقویت می‌کند. به عقیده او افراد در برابر برخورد مستقیم با حالت دینی به طرز مؤثری حفظ و حمایت می‌شوند.
یونگ درباره واقعیت داشتن دین می‌نویسد: دین همان قدر واقعی است که گرسنگی و ترس از مرگ، و میان فعالیت‌های معنوی انسان از همه قوی‌تر و اصیل‌تر است.
یونگ تعریف فروید از دین را به عنوان روان آزردگی جنسی رد می‌کند. اگر ما بپذیریم که دین یک نوع روان آزردگی است این بدان معنا نیست که ما می‌پذیریم یک نوع روان آزردگی خاص است …
روان آزردگی علاوه بر داشتن معنایی منفی، می‌تواند از طریق فرایند بازگشت، با گشودن عمیق‌ترین و خلاق‌ترین سطح نا هشیار ذهن، به نام ناهشیاری جمعی مرحله‌ای مثبت در رشد روانی باشد. بنابراین تعریف فروید از دین نه تنها به رشد یگپارچگی فردی کمکی نمی‌کند، بلکه با خصومت جلو آن را می‌گیرد.

منظور اصلی یونگ از مفهوم خدا آن است که خداوند یک کهن الگوست. در این دیدگاه یک صفتی خاص برای خدا قائل می‌شوند. صفتی که ویژگی همه کهن الگوهاست این صفت آن است که خداوند در مقام یک کهن الگو تجلی عمیق‌ترین سطح ذهن ناهشیار، یعنی ناهشیاری جمعی است.
آیا ادعای یونگ مبنی بر وجود شکل باستانی خدا در درون روان انسان می‌تواند وجود عینی خدا را اثبات کند؟ یونگ به این شکل پاسخ می‌دهد:وقتی من به عنوان یک روان شناس می‌گویم که خدا یک کهن الگوست منظورم آن است که یک تیپ (سنخ) روانی است. واژه تیپ از تیپوس به معنی وزیدن یا منقوش کردن است.
شایستگی روان شناسی به عنوان علمی تجربی فقط تا آنجاست که بر پایه پژوهش‌های مقایسه‌ای تعیین کند که آیا نمونه حک شده بر روی روان را می‌توان تصویر ذهنی خدا نامید یا نه!؟ همانطور که کهن الگوی قهرمان وجود واقعی یک قهرمان را نفی یا اثبات نمی‌کند کهن الگوی خدا نیز در پی اثبات یا رد وجود واقعی خدا نیست.

 

یونگ می‌گوید: دین گرایش خاصی از ذهن انسان است که در آن عوامل پویا به قدری زیبا و معنی دار نگریسته می‌شوند که باید مورد ستایش و مهر قرار گیرند. این گرایش از رفیع‌ترین و قوی‌ترین ارزش برخوردار است و حتی می‌توان گفت که به لحاظ روانی بسیار پر اهمیت و دارای شدت بسیاری است.
وی می‌گوید دین تکیه بر سنت و اعتقاد ندارد بلکه در کهن الگوها یعنی ملاحظه‌ای دقیق برآنچه جوهر دین را می‌سازد ریشه دارد. هر فردی دارای ذاتی دین گرایانه است، تکانه ای برای دین که کنشی روانی دارد و این گرایش ذاتی است که موقعیت و الگویی برای همه تصورات و فعالیت‌های دینی فراهم می‌آورد. در غیر این صورت این تعریف دین احتیاج به آن دارد که گرایش دینی، گرایش جمعی باشد.
مذهب عبارت از یک احتیاج عمیق و همگانی بشری است.
تجربه دینی تجربه‌ای چنان قوی است که تأثیرات روان شناختی عمیقی به جای گذاشته باعث دگر سانی شخصیت انسان و دگر گونی آگاهی می‌شود. ریشه دین وحی و مکاشفه است، پس ماهیت خدا در زبان روان شناختی، همه به ماهیت محتویات ناآگاهی جمعی بستگی دارد.

ارزیابی منتقدانه:

ادوارد گلاور که پیرو فروید است، نوشته‌های یونگ در مورد دین را گزافه گویی تلقی می‌کند و اضافه می‌کند که :تا آنجا که به گرایش دینی مربوط می‌شود، نظام یونگ از اساس غیر دینی است.
هیچ کس به این نکته که آیا خدایی وجود دارد یا نه توجهی نمی‌کند و یونگ از همه کمتر. تمام آنچه که ضروری است تجربه کردن یک بازخورد است که که به فرد کمک می‌کند تا زندگی کند. خیلی جرأت می‌خواست که یونگ نظام خود را در قرون وسطی ارائه می‌داد زیرا به خاطر ارتباطات کیمیا گرانه اش حتماً او را بی درنگ به آتش می‌کشیدند.
فیلیپ ریف می‌گوید : هم دین و هم علم، اصول نظریه‌ی یونگ را سرگرمی قشر بی ارزش و فرهیخته‌ای می‌داند که بیش از حد به خود مغرورند.
انتقاد دیگر بر یونگ فروکاهش دین در حد امری روان شناختی است. اریک فروم بر این امر تصریح دارد :یونگ دین را تا حد پدیده‌ای روان شناسی پایین می‌آورد و در عین حال ناهشیار را تا حد پدیده‌ای دینی ارتقا می‌دهد.
پالمر نیز تقریباٌ همین دیدگاه را در مورد یونگ دارد و تحلیل روان شناختی وی را نوع خاصی از تقلیل گرایی به نام ”اصالت روان شناسی می‌داند که دین را صرفاٌ به پدیده‌ای ذهنی تقلیل می‌دهد.
دان کیوپیت نیز در انتقاد تندتری از روش یونگ می‌گوید: تردیدی باقی است یونگ دعوی علم دارد، پس باید پرسید تا چه اندازه می‌توان آموزه‌های او را درباره روان ناهشیار جمعی و الگوهای کهن با روش علمی سنجید. آیا این آموزه‌ها به مفهومی واقعی است یا صرفاٌ توجیهی اساطیری برای این گزاره‌ی بسیار کم مجادله تر است که می گویداز آنجا که همه ادیان دستاورد اجتماعی انسان است و از آنجا که علم امروزی مرزی نمی‌شناسد، پس چیزی مانع راه نیست که هرکجا می‌خواهیم بگردیم و از منابع مختلف تغذیه کنیم؟ آیا یونگ واقعاٌ چیزی بیش از این می‌گوید؟؟

منابع:
۱_مایکل پالمر- فروید، یونگ و دین. مترجم:محمد دهگان پور، غلام رضا محمودی. چاپ اول. تهران انتشارات رشد ۱۳۸۵
۲_احمد اردوباری- مکتب روان شناسی تحلیلی یونگ. چاپ اول. تهران. شرکت چاپ بهمن ۱۳۵۴
۳_عبدالحسین خسروپناه- انتظارات بشر از دین. چاپ دوم. تهران. مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ۱۳۸۲
۴_به رایان موریس- مطالعات مردم شناسی دین. مترجم:سید حسین شرف الدین، محمد فولادی. چاپ اول. قم ۱۳۸۳
۵_کارل گوستاو یونگ- روان شناسی و دین. مترجم:فؤاد رحمانی. چاپ اول. تهران. انتشارات فرانکلین ۱۳۵۲
۶_آنتونیو مورنو- یونگ، خدایان و انسان مدرن. مترجم:داریوش مهر جویی. چاپ اول. تهران. نشر مرکز ۱۳۷۶
۷_مسعود آذربایجانی، سید مهدی اصل-درآمدی بر روان شناسی دین. انتشارات زیتون. قم ۱۳۸۵

 

مقالات

 

 

دین از نگاه کارل یونگ

 

کارل گوستاو یونگ روانپزشکی بود که از طریق کاوش اعماق و اسرار روان آدمی، دانش بشری را به زوایای مبهم درون پیچیده انسان رهنمون کرد.

مطالعه عمیق او بر ساخت شخصیت انسان، این نکته را روشن کرد که تلاش برای تبیین و تغییر رفتار آدمی در قالب فرمول ساده محرک و پاسخ (S-R) آنچنان که رفتارگرایان می پنداشتند، میسر نیست. غفلت از درون پرسر انسان، روان شناسی را در تبیین پدیده هایی چون رسوم و عادات انسانی، مراسم دینی و مذهبی، عرفان، کمال جویی آدمی، ذخایر گسترده اساطیری، نمادها و نشانه های سمبلیک، رویا و… ناتوان می سازد.

کارل گوستاو یونگ با بنیانگذاری روان شناسی تحلیلی از طریق توجه عمیق به محتوای رویاهای بیماران و تحلیل آنها و نیز از طریق گردآوری اطلاعات گسترده ای از مراسم و باورهای دینی اقوام و مذاهب گوناگون و نیز با توجه به مفاهیم سمبلیک اساطیر، نظریه ای در باب ساخت شخصیت انسان تدوین و ارائه کرد. این نظریه همراه ارائه نظریه روانکاوی فروید و اندکی پس از آن ارائه شد. فروید و یونگ در سال ۱۹۰۶ از طریق مکاتبه، ارتباطات اولیه علمی خویش را آغاز کردند. این ارتباط بعدها تا آن حد گسترش پیدا کرد که فروید برای ادامه و گسترش روانکاوی یونگ را جانشین خود معرفی کرد. البته این ارتباط دیری نپایید و یونگ به دلیل اختلاف عقیده با فروید در سال ۱۹۱۴ از او جدا شد و مکتب خویش را مستقلا ادامه داد و ارائه کرد.

نخستین عاملی که موجب جدایی آن دو شد این بود که فروید با باور در عمیق خود بر اصالت غریزه جنسی، روش تحقیق خویش در روان شناسی را نیز با این باور درآمیخته و از این طریق بین فرضیه تحقیق و روش آن آمیختگی و اختلاط ایجاد کرده بود. یونگ خود در این باره چنین می گوید: نخستین دلیل قطع همکاری این بود که فروید روش تحقیق خود را با نظریه ای که درباره جنسیت داشت مخلوط و یکی می کرد و این چیزی بود که نمی توانست مورد قبول من باشد».

دلیل دیگری که باعث جدایی آن دو شد این بود که فروید محتویات ناخودآگاه آدمی را مجموعه ای از افکار و احساسات و خاطرات ناپسند آدمی می دانست که از طریق واپس زنی» از خودآگاه به ناخودآگاه فرستاده شده اند. یونگ مفهوم ناخودآگاه آدمی را بسیار گسترده تر از این معنا می دانست. او علاوه بر خاطرات ناپسند، عناصر شخصی دیگری چون خاطره های فراموش شده و همه اموری که هنوز آمادگی به خودآگاه آمدن را ندارند، را نیز از محتویات ناخودآگاه می شمرد.

او علاوه بر این، معتقد به وجود ناخودآگاه جمعی» به عنوان ناخودآگاه مشترک بین تمامی انسان ها بود. او معتقد بود محتویات این ناخودآگاه همان مفاهیم کهن هستند که از طریق اجداد گذشته آدمی و حتی اجداد حیوانی به انسان به ارث رسیده اند: مفاهیم کهن تجربیات نیاکان ماست که تبدیل به بار وراثتی شده و از طریق مکانیسم انتقال وراثت، به نسل های انسانی منتقل می شود. برای مثال ترس از تاریکی که به عنوان یکی از صفتهای رفتاری انسان امروز شناخته می شود، حاصل تجربه آسیبهای مکرری است که نیاکان آدمی در دورترین اعصار زندگی خویش از تاریکی متحمل شده اند.

این تجربیات بوده است که به نسلهای بعد منتقل شده و به عنوان یک صفت مشترک جمعی بین انسان ها به چشم می خورد. یونگ محتویات ناخودآگاه را منشائ وضع و حالی برای انسان می داند که رفتارهای آدمی را تعیین می کند. در باورهای دینی و مراسم مذهبی، انگیزه اصلی در مفاهیم کهن نهفته است. باور به مبدا کل، به زعم یونگ به عنوان یک مفهوم کهن زیربنای باور به خداوند در ادیان را می سازد. از سوی دیگر طراحی انسان برای آینده و پویش راه کمال، او را به سوی دیگر طراحی انسان برای آینده و پویش راه کمال، او را به سوی باور جهان آخرت می کشاند.

از آنجا که انسان می خواهد به غایات و اهداف والایی در زندگی خویش دست یابد و نیز از آنجا که عمر کوتاه آدمی به او فرصت نمی دهد تا به این اهداف نایل گردد، لذا عقیده یافته است که می تواند در عالم پس از مرگ به این کمال مطلوب دسترسی پیدا کند.

باور به مبدا کل به زعم یونگ، به عنوان یک مفهوم کهن زیربنای باور به خداوند در ادیان را می سازد

علاوه بر این مبدا و منتهی، مراسم مذهبی نیز ریشه در ناخودآگاه جمعی و گاه ناخودآگاه شخصی افراد دارند. چون تبیینی از دین این نکته مثبت را در بر دارد که یونگ با تیزبینی متوجه ریشه دار بودن باورهای دینی، به عنوان امری طبیعی و مشترک بین انسان ها شده است.

این دیدگاه ثابت می کند که باورهای دینی و تقید به دین در میان انسان ها و گستره بسیار آن، صرفا از طریق آموزش های اجتماعی و انتقال از طریق یادگیری صورت نمی پذیرد، بلکه پیش از آن که جامعه ما را با دین آشنا کند، عناصر دینی به عنوان بار وراثتی از نسلهای پیشین به ما رسیده و جامعه تنها در قالب ریزی این عناصر و پرورش آنها موثر است. شکست مارکسیسم پس از ۷۰ سال مبارزه رسمی با مذهب در شوروی و عقب نشینی آن از مبارزه با طبیعت دین جوی آدمی، نشانگر صحت این نقطه نظر یونگ است ؛ زیرا پایه های دینی از طریق جامعه به انسان منتقل نشده است که از همین طریق بتوان آن را زدود و با آن مبارزه کرد. نقطه ضعف دیدگاه یونگ در ارائه مفاهیم کهن، در این است که او با تاثیرپذیری از دیدگاه تحول زیستی زمان خویش، مکانیسم انتقال ویژگی های روانی را از طریق به وجود آمدن تغییراتی در ساخت وراثتی موجودات زنده در طی تحول تکاملی آنها، در طول تاریخ زندگی طبیعی تبیین کرده است و از آنجا که تلاش وی بر موروثی کردن تجربیات مکتب بوده، دیدگاه او از این لحاظ ضربه پذیر است.

از همین نقطه نیز و با تاکید بر مفاهیم کهن، تاکنون انتقادات موثری بر نظریه یونگ وارد شده است. به لحاظ تجربی و محدودیتی که علوم تحصلی در کشف روابط جهان دارند و با توجه به این که گرایش دینی در انسان برخاسته از فطرت دینی اوست که ارتباط آدمی را با خداوند ممکن و متحقق می سازد، لذا نمی توان انتظار داشت که به طریق تبیین تجربی بتوان توضیح کاملی درخصوص گرایش های دینی انسان ارائه کرد. همین اندازه که یونگ ریشه دار بودن گرایش های دینی را با نکته بینی بیان کرده، خود نشانگر توجه روان شناسان بزرگی چون او بر مبنای فطری دین است. این نکته که گرایش های فطری حاصل تجربیات بشری است که موروثی شده است، ناشی از محدودیتی است که علوم تجربی بر شناخت انسان تحمیل می کنند.

اگر بپذیریم که جهان هستی غایتی خدا نام دارد که از حیطه تجربه حسی خارج است و اگر قبول کنیم که ماده مستعد حرکت به سوی آن غایت است و در حرکت خویش به سوی خداوند، هر آن لحظه استعدادی را از خود شکوفا کرده و خصیصه ای را به منصه ظهور می رساند که گرایش های دینی در انسان از جمله این خصایص است، با این فرض دیگر نمی توان آنها را به اکتساب موروثی شده، آن گونه که یونگ به آن معتقد است منتسب دانست. امروزه شکوفا شدن ویژگی ها و خصائص روانی که در طول زمان و بنا بر ساخت درونی موجود زنده و بالاخص انسان صورت می پذیرد، در روان شناسی تحت عنوان پختگی مورد بحث قرار می گیرد، بدون این که به منشائ پیدایش این صفات اشاره ای شود.

نظریه یونگ نیز تا آنجا که گرایش های دینی را در حد توصیف و تحلیل وجود آنها و چگونگی شکفتگی آنها به تحلیل می گیرد، نظریه ای است محکم و مورد توجه، ولی آنجا که تلاش می کند اصل وجود و چگونگی پیدایش این گرایش ها را با شیوه ای تحصلی تبیین کند، ضربه پذیر می شود. علت اصلی این ضربه پذیری در این است که او سعی دارد متافیزیک را با شیوه ای فیزیکی و معقول را با شیوه ای حسی مطالعه کند.

یونگ در مجموع در مقایسه با افکار معاصران خویش چون فروید، نگاهی مثبت و موثر به انسان دارد ؛ او را اسیر گذشته خویش، آن گونه که فروید بیان می کرد نمی داند، بلکه آینده را برای انسان بالقوه روشن و امیدبخش ترسیم می کند. و چنان که از آثار او در اواخر عمر برمی آید دین را با نگرشی فراتر از نگرش صرف تجربی مورد عنایت قرار می دهد. و توجه خاص به گرایش های دینی را برای روان شناسی ضروری و اجتناب ناپذیر می داند.

منبع: سایت خبری جام جم آن لاین ۱۳۸۵/۱۲/۱۷
نویسنده : علی سلیمانی

 

 
 
 

دانش روان شناسی رابطه مستقیمی با دین دارد.بههمین سبب بنیان گذاران این دانش، همواره به بررسی مساله دین و تاثیر آن در روان انسان پرداخته اند. از آن جمله، می توان از کارل گوستاو یونگ (75-1961م) روان شناس سویسی و پایه گذار روان شناسی تحلیلی نام برد، که تحقیقات گسترده ای در حوزه دین شناسی انجام داده است. او بر خلاف برخی از روان شناسان که منشاء دین را امور غیرمعرفتی مانند عقده های روانی، ترس یا فقر می دانستند، با طرح نظریه کهن الگوهای ناهشیار جمعی، سعی کرد راهی نوین در معرفت بشری به سوی دین و دینداری ارائه کند. هدف از این مقاله آن است که به روش توصیفی- تحلیلی، دیدگاه های او را پیرامون دین و دینداری کندوکاو نماید. در همین راستا، ابتدا ضمن آشنایی اجمالی با یونگ و روان شناسی تحلیلی او، اندیشه های او را حول مسائلی از قبیل تعریف دین، منشاء دین، پیامدهای دینداری و تصور خداوند بررسی کرده ایم و در ادامه به نقد و بررسی آن ها پرداخته ایم. حاصل این نقد و بررسی نشان می دهد، با وجود این که روش شناسی و دیدگاه پوزیتیویستی یونگ به دین مورد انتقادهای شدیدی قرار گرفته است، اما در مجموع او نگاه مثبتی به دین داشته و همواره مدافع آن بوده است.

یونگ و روانشناسی دین

روانپزشک و متفکر سوئیسی که به‌خاطر فعالیت‌هایش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتش تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی معروف است. یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایه‌گذاران دانشِ نوین روانکاوی قلمداد می‌کنند به تعبیر فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است.»
 

غالباً این نکته که یونگ به ویژه در 25 سال پایانی عمر خود بیشتر معطوف مسائل مربوط به دین شناسی» و اسطوره‌شناسی» بوده است مورد غفلت واقع می‌شود.هرچند خود یونگ معتقد بود که این موضوعات بسیار بیش از روانشناسی حائز اهمیت هستند. دیدگاه یونگ به مسئله بسیار مهم ادیان و اسطوره‌ها، از منظر روانشناسی اهمیت بسیاری دارد. مقاله زیر با رویۀ توصیفی- تحلیلی به این مسائل پرداخته است.


زندگی یونگ
کارل گوستاو یونگ در 26 جولای 75م در کسویل (Kesswill) سوئیس متولد شد. پدر او یوهان پل یونگ در کلیسای سوئیس کشیش بود و مادر او امیلی یونگ دختر یک وزیر بود. هرچند یونگ در سراسر عمر خود با ایده‌های دینی سروکار داشت، اما نهایتاً مناسک و آداب مسیحی امثال پدرش را رد کرد. او در 11 سالگی به مدرسۀ ژیمنازیوم در شهر بازل» سوئیس رفت و از دانشگاه بازل مدرک پزشکی اخذ کرد. علایق او در آغاز بین علوم انسانی (تاریخ و فلسفه) و علوم (علوم طبیعی و باستان‌شناسی) در نوسان بودند. از آنجایی که خانوادۀ او از اقشار کم درآمد بودند، او سرانجام تصمیم گرفت که علوم انسانی را به خاطر وجود فرصتهای شغلی کمتر رها کند. او به باستان‌شناسی روی آورد اما شهربازل، دانشکده‌ای برای این رشته نداشت.

در نهایت یونگ تصمیم گرفت که به پزشکی بپردازد زیرا این کار درآمد بیشتری را برای او به همراه داشت و همین امر سرانجام عاملی شد تا او به سوی مباحث روانشناسی به ویژه روانشناسی دین و اسطوره متمایل شود.

کارل گوستاو یونگ، نیز همچون فروید منشأ اسطوره را در اعماق ذهن آدمی و بخصوص در عرصۀ ناخودآگاه جستجو کرده است. وی در سایۀ روان‌شناسی اعماق، درونمایه‌های ناخودآگاه را پی‌کاوی کرده و می‌گوید: عرصۀ خودآگاه ذهن آدمی همچون جزیره‌ای است بسیار کوچک در اقیانوسی از ناخودآگاهی».به گفتۀ او جهان ناخودآگاه از دو بخش اصلی تشکیل یافته است: یکی ناخودآگاه فردی که صحنه بروز و ظهور انگیزه‌ها، امیال و زیست‌مایه‌های درونی آدمی است و دیگری ناخودآگاه جمعی که ریشه در تاریخ نوع بشر دارد و چیزی نیست، جز تجربه‌های گذشتگان که در پرده‌ای از ابهام فرو رفته و از خاطره‌ها محو شده است. در حقیقت این سرنمون‌های (archetype) فراموش شدۀ تاریخ- هر چند وقت یک‌بار در صحنۀ فرهنگ در لباسهایی مبدل همچون اسطوره‌ها پدیدار می‌شوند. این سرنمون‌ها یا صورتهای اصیل را نمی‌توان به وضوح در فعالیتهای فرهنگی آدمی مشاهده کرد، بلکه به صورتی تمثیلی و استعاری در رفتار، گفتار و حالات افراد جامعه در قالب اسطوره و یا اشکال دیگر ادبیات متجلی می‌شود.

یونگ در یک سخنرانی در سال 1922 اعلام کرد که اسطوره‌ها و به طور کلی تمامی آثار ادبی و هنری مانند موجوداتی زنده در متن فرهنگ رشد می‌کنند و شکوفا می‌شوند. در واقع بنیادها و نهادهای اسطوره‌ای در طی تاریخ، در نمادها و باورهای گوناگون آدمی درهم تنیده‌اند و بدیهی است که استوارترین این بنیادها، اسطوره وحدت جهان و انسان است. در بینش اساطیری میان این دو هیچ‌گونه جدایی و بیگانگی وجود ندارد.آنها در وجود» با هم یگانه‌اند، اما در نمود» از یکدیگر جدا هستند و در واقع به همین علت است که در تفکر اسطوره‌ای عرفانی انسان را عالم صغیر جهانی که بر اساس ناخودآگاه بنا شده است می‌نامند.

یونگ ناخودآگاه را از تنگنای انگاره‌های فرویدی رها ساخت و آن را در شناخت روان آدمی و در پیوند با جهان خارج قرار داد.فروید ناخودآگاه را برآمده از خودآگاه و وابسته به آن می‌دانست، اما یونگ بر آن بود که بنیان روان آدمی را ناخودآگاه می‌سازد.

در این راستا :
یونگ ناخودآگاه را به سه بخش تقسیم کرد:
1. عرصۀ ناخودآگاه در دسترس.
2. عرصۀ ناخودآگاه که با اندیشه قابل دستیابی است.
3. هستۀ ناخودآگاهی که دسترسی‌ناپذیر است.

ناخودآگاهی جمعی» مهمترین دستاورد یونگ در عرصۀ روانشناسی اعماق به‌شمار می‌آید. او ناخودآگاه جمعی را اقیانوسی ژرف می‌شمارد که خودآگاهی بر فراز آن به زورقی ناچیز می‌ماند. او در یکی از سخنرانیهای خود می‌گوید:اصطلاح ناخودآگاه را به منظور پژوهش و با علم به این که به جای آن می‌توانستم واژۀ خدا» را به کار گیرم ابداع کردم و در آنجایی که به زبان اساطیر سخن می‌گویم، مانا، خدا و ناخودآگاهی با هم مترادف‌اند، زیرا که از دو مفهوم اولی، یعنی مانا و خدا، همان قدر بی‌خبریم که از معنای آخری».

یونگ معتقد است که برجسته‌ترین ویژگی ناخودآگاه جمعی آن است که نهانگاه نگاره‌ها و نمادهایی شگفت است که وی آنها را سرنمون، صورت ازلی و یا صورت نوعی نامیده است.
آرکه‌تیپ از واژۀ یونانی آرخه‌توپوس (arkhetupos) به معنای نمونۀ کهن و ازلی گرفته شده و در فرهنگ غرب کارنامه‌ای پربار دارد. فیلون اسکندرانی آن را صورت الهی» خوانده است و در رسالۀ هرمسی، خداوند نور آرکه‌تیپی» نام گرفته است. جان لاک در فلسفه خویش از آرکه‌تیپ یاد و آن را منظومه‌ای از نگاره‌های ذهنی ساده (ایده) شمرده است که روان آدمی آنها را گردآوری می‌کند. اما هرکدام از آنها در واقع چیزی را در بر دارد که می‌توان آن را نمونۀ کهن نامید.

در واقع نمونه‌های کهن یونگ همان نگاره‌های ازلیی هستند که در نهاد آدمی با تار و پود وی درآمیخته‌اند. ‌

یونگ می‌گوید: زبان ناخودآگاه، زبان نمادهاست. ناخودآگاه بی‌پرده و با ما سخن نمی‌گوید، بلکه همواره در جامه‌ای از رمز و راز و در پوششی از نماد پنهان می‌گردد. ناخودآگاه به زبان رؤیا و اسطوره با ما سخن می‌گوید.او زادگاه اسطوره و رؤیا را در درون ناخودآگاه می‌داند. وی رؤیای جمعی را اسطوره می‌نامد که در طی تاریخ، اقوام و ملل آن را دیده و به زبان تمثیل و نماد باز گفته‌اند. در حقیقت ناخودآگاه جمعی همان عاملی است که نمادهای جمعی را پدید می‌آورد.

از سوی دیگر در گسترۀ فرهنگ نمادهای جمعی، ژرفترین لایه‌های ناخودآگاه را اشکار می‌سازد. این نمادها کالبدهایی را تشکیل می‌دهند که کهنترین نمونه‌ها در نهادشان شکل می‌گیرد و سپس پدیدار می‌شود. ایده‌ها و عقاید دینی نقش مهمی در آثار یونگ به ویژه در دوره متاخر ایفا می‌کنند. او در ابتدا موضوع دین را مانند یک دانشمند تجربی و نه یک فیلسوف در نظر می‌گیرد و به این وسیله می‌خواهد بگوید که دین واقعیت روانشناسانه» است.

یونگ از مفهوم امرمینوی» (muminous) برای تشریح آن چه که از دین مراد دارد استفاده می‌کند و این مفهومی است که رُدلف اتو» ابداع کرده است. امر مینوی همان رازی است که عقاید انسانی را در بر می‌گیرد. سپس یونگ معطوف بحث از محتوای رویاها می‌شود و عقیده دارد که مطالعۀ رؤیاها به ما فرصتی برای بررسی تعت و عقیده‌های شخصی می‌دهد اما بلافاصله توضیح می‌دهد که رویکرد او در این موضوع با فروید متفاوت است.

فروید بین معانی سطحی و عمیق رویاها تفاوت قائل می‌شود در حالی که یونگ معتقد است که دلیلی ندارد که رویاها را امری فریبنده تلقی کنیم. همچنین یونگ می‌گوید: زمانی که رویای ما محتوای مذهبی دارد دلیلی ندارد که آن را جدی بگیریم. همچنین او به نقش روح و جسم در اشکال رویاها اهمیت می‌دهد و می‌پندارد که آنها به ناخودآگاه ما چارچوب می‌دهند.

یونگ معتقد است که دین یک رابطه درونی با عالی‌ترین و نیرومندترین ارزشها- خواه مثبت یا منفی- است. این رابطه می‌تواند ارادی یا غیرارادی باشد. این واقعیت روانشناسانه‌ای است که نیرومندترین تاثیر را در عملکرد ما دارد زیرا همواره عامل روانی شدیدی وارد میدان می‌شود تا آن را خدا بنامیم.به نظر اتو احساس‌های مینوی با احساس‌های طبیعی از قبیل احساس زیبایی یا امر عالی تفاوت دارد. احساس‌های مینوی، هرچند با احساس‌های طبیعی شباهت دارند، ولی در واقع یگانه و منحصر به فردند. آنها از احساس‌های طبیعی به وجود نمی‌آیند، بلکه از احساس امری مینوی نشأت می‌گیرند که ماهیت آن از طریق حالات عاطفی نمایان می‌شود. از این رو، احساس‌های مینوی معرفت‌بخشند. آنها شاید به این معنا معرفت‌بخش باشند که به واقعیتی مینوی و عینی‌ای اشاره دارند که مواجهۀ با آن از طریق تجارب مینوی، مفهوم امر مینوی را پدید می‌آورد. در چنین موردی مفهوم امر مینوی مفهومی پسینی و متأخر است؛ به این معنا که از تجربۀ واقعیتی عینی و مینوی به وجود آمده است.

از سوی دیگر، احساس‌های مینوی به این معنا ادراکی و معرفت‌بخشند که آنها نیز منشأ مفهوم امر مینوی هستند و در عین حال واقعیت عینی و مینوی را که این مفهوم بر آن اطلاق می‌شود، نمایان می‌سازد.در این حالت مفهوم امر مینوی مفهومی پیشینی و ماتقدم است. اتو برپایۀ هر دو تفسیر مدعی است احساس‌های مینوی واقعیت عینی و مینوی‌ای را، که او از آن به شیء فی نفسه (نومن) تعبیر می‌کند، نمایان می‌سازند.

 به نظر او عنصر غیر عقلانی امر مینوی در کانون ایدۀ امر قدسی قرار دارد و گوهر همه ادیان است. همچنین مبنای مشترک خود آگاهی دینی است که از ژرف‌ترین بنیان شناخت که نفس واجد آن است نشأت می‌گیرد». هرچند دغدغۀ اصلی اتو از جدا سازی عنصر غیر عقلانی از امر مینوی و تلقی آن عنصر به عنوان هستۀ 

مفهوم امر قدسی، فراهم آوردن تحلیلی پدیدار شناسانه از ساختار خودآگاهی دینی است،migna.ir ولی در همان حال عنصری را که مقوم مبنای مشترک یا گوهر همه ادیان است، نشان می‌دهد.این موضوع لوازم مهمی برای مطالعه ادیان دارد و تاثیر او بر افرادی که به تکثر دینی توجه دارند، حائز اهمیت بوده است. به عنوان نمونه تصور و برداشت تیلیش از دین و رویکرد سنخ شناسانه و پویای وی به دین پژوهی تا حدود زیادی مرهون تحلیل پدیدار شناسانۀ اتو است. با این همه به زعم اتو، مفهوم امر قدسی مبنای مشترک یا گوهر دین است. لذا او را به عنوان نمایندۀ برجستۀ رویکرد گوهر گرایان به تکثر دینی معرفی می‌کنند.کارل گوستاو یونگ بر خلاف فروید نگرش مثبتی دربارۀ دین اتخاذ می‌کند و اعتقادش را با صراحت این گونه بیان می‌کند که دین عنصر طبیعی زندگی انسان است و برای سلامت روحی انسان ضروری است.

او ادعا می‌کند که: در میان بیماران من در نیمۀ دوم زندگی‌ام به عبارت دیگر در طول بیش از 35 سال حتی یک نفر نبوده است که مسئله و مشکل او در نهایت جستجوی نوعی نگرش دینی در باب زندگی نبوده باشد. با جرأت می‌توان گفت که همه آنها احساس بدی داشتند برای این که از تعالیمی که در ادیان زندۀ هر عصر به پیروان خود داده‌اند، بی‌بهره مانده بودند و هریک از آنها که نگرش دینی خود را دوباره به دست نیاورد واقعاً شفا نیافته است.

فروید و یونگ هر دو نظریه طبیعت‌گرایانه‌ای در باب دین دارند، ولی تفاوت آنها در این است که یونگ نگرش الحادی فروید را نمی‌پذیرد و در عوض ترجیح می‌دهد صورتی از لاادری‌گری را تأیید کند که مسئله ماهیت واقعیت مطلق را بی‌پاسخ رها می‌کند و ارزیابی مثبت‌تری نسبت به ارزش دین اتخاذ می‌کند.

یونگ مدعی است انسان همواره به کمک دین نیازمند بوده‌ است و این موضوعی است که روان‌شناسان فرویدی نادیده انگاشتند. کمک دین بدین ترتیب است که ناخودآگاه روان آدمی را به مرتبه آگاهی می‌رساند و سپس انسان را آزاد می‌گذارد تا به بهترین وجه ممکن بر آن فائق آید. به نظر یونگ آزاد گذاشتن ناخودآگاه نظیر رها کردن گله وحشیان است. به همین دلیل بشر اعمال دینی را بسط می‌دهد تا در مقابل این تهدید مجهز شود و باز به همین دلیل است که ادیان در التیام بخشیدن به بیماری‌های روانی مفید واقع می‌شوند، این مطلب خصوصاً در مورد دو دین بزرگ مسیحیت و بودیسم صادق است.

یونگ معتقد است روان درمانگر اغلب مجبور است مثل یک کشیش عمل کند و مسائلی را که کاملا به حوزۀ عالمان الهیات تعلق دارند، بررسی کند. به اعتقاد او روان‌درمانگر نمی‌تواند این مسائل را نادیده بگیرد و با این امید به کار ادامه دهد که قوای شفابخش از اعماق روانی سر برمی‌آورند که در قوای مخرب تولید می‌کرد.

یونگ از روان آدمی به عنوان یکی از نهان‌ترین و اسرارآمیزترین ساحت‌های تجربه بشر تعبیر می‌کند.» و در اعماق روان ناحیه‌ای است که وی آن را ناخودآگاه جمعی می‌خواند. این ناحیه الگوهای آرمانی کاملی را در بر دارد که می‌توانند موجود مستقلی را فرض کنند و به عنوان راهنایان معنوی در حیات بشر خدمت کنند.انسان مذهبی می‌گوید هدایت او از جانب خدا است. اما یونگ با توجه به وضعیت اکثر بیمارانش از استناد به این موضوع احتراز جست و در عوض از آگاهی نفس به زندگی خودانگیخته‌اش سخن به میان آورد.

این نمونه‌های آرمانی باعث تبدیل نیروهای ویرانگر به قوای شفابخش و پایان بیماری انسان می‌شوند. این عمل چنان است که گویی از اعماق روان چیزی برای مواجهه با انسان و آغاز فرایند شفابخشی سر برمی‌آورد.

یونگ مدعی است فعالیت خود جوش الگوها و نمونه‌های آرمانی، جلوه‌هایی از ارواح‌اند؛ خواه ذهن خودآگاه این موضوع را دریابد یا درنیابد، این جلوه‌ها در حل تعت درونی بیمار به او کمک می‌کنند و موجبات یکپارچگی شخصیت او را فراهم می‌آورند.او معتقد است روان‌درمانگران، برداشت کلیسا را نسبت به این وظیفه شفابخشی می‌پذیرند، زیرا تصدیق می‌کند که جلوه‌های روح به طور شگفت‌انگیزی تغییر می‌کنند و دائما می‌توانند در تاریخ بشریت تکرار و تجدید شوند.

نکته‌ای که باید در اینجا مورد توجه قرار داد این است که یونگ نظرش را درباره ضمیر ناخودآگاه جمعی به این منظور اظهار داشت که تکرار و بازگشت علائم یکسان در خواب‌ها، افسانه‌ها، آثار هنری و ادیان را تبیین کند.یک فرض این است که او می‌خواهد دلیل تکرار دائمی بعضی از صور مثالی را در ادبیات، هنر، متون دینی شرقی و در خواب‌های بیمارانش تبیین کنند. با این همه باید پذیرفت که ظاهراً به نظر می‌رسد او ضمیر ناخودآگاه را نه تنها به عنوان فرضی تبیین‌کننده، بلکه به عنوان چیزی که واقعاً وجود دارد و به عنوان امری ثابت مدنظر قرار می‌دهد، لکن خاطرنشان می‌کند واقعیت ناخودآگاه را نمی‌توان به گونه‌ای ارائه کرد که با معیارهای علم یا منطق منطبق باشد. 

به نظر یونگ، ضمیر ناخوداگاه جمعی که در آن الگوها یا تصاویر اولیه وجود دارد، ذخیرۀ تجربۀ جمعی نوع بشر در طی اعصار متمادی است. این تصاویر اولیه قدیمی‌ترین و فراگیرترین صور فکر» آدمی است. آنها هم احساسات‌اند و هم افکار. به واقع آنها زندگی مستقل خودشان را دارند.»  آنها می‌توانند بی‌حد و حصر بسط یابند و تجزیه شوند.» و الگو و عین ثابت ناظر به تصور خدا به مشابهت میان نفس و خدا اشاره دارد.همان طور که چشم با خورشید مطابقت دارد، نفس با خدا نیز مطابقت دارد که این مطلب دلیل عمدۀ این مدعاست که به لحاظ روان‌شناختی قابل تصور نیست که خدا صرفا مطلقا دیگر باشد. برای این که مطلقا دیگر» هرگز نمی‌تواند یکی از عمیق‌ترین و دقیق‌ترین روابط نفس- یعنی دقیقا همان چیزی که خدا است باشد».

انسانی که نمی‌تواند دریابد دین راز بزرگی است که ریشه در روان آدمی دارد و صرفاً صورت خارجی ایمان نیست، نمی‌داند دین چیست؟
 این به معنای به مقام خدایی رساندن یا بت ساختن از نفس نیست، بلکه صرفاً تصدیق این است که نفس کارکرد دینی دارد و میان آن و صورت بیرونی شباهت وجود دارد. بر این اساس وقتی به عنوان روان‌شناس می‌گویم خدا یک صورت مثالی است، مقصودم از آن نمونه» در روان است».

کار تحقیق روان‌شناختی این است که به شباهت میان صور مثالی و ایده‌های دینی اشاره کند، خواه آن ایده‌ها به عنوان مثال با علت نخستین در ارتباط باشند یا به صورت خدا، پوروشا ، آتمن یا تائو داشته باشند، چنین تحقیقی چشم و گوش انسان را نسبت به معنای اعتقادهای دینی باز می‌کند و فرصت مناسبی برای فهم تصورات اولیه یا صور مثالی دیگری که تعالیم دینی باید ارائه کنند، فراهم می‌آورد. ادیان بر علت نخستین، که از آن به خدا، آتمن و غیره تعبیر می‌شود، پای می‌فشرند، ولی روان‌شناسی بر صورت مثالی یا صورت اولیه‌ای تاکید می‌کند که ابهام آن توسط هیچ صورت مثالی متناظر، خود» [= نفس] است که به قدری مبهم است که صور متعین زیادی می‌توانند نماد آن بشوند.نماد مسیح و نماد بودا هر دو نمادهای متکامل و متمایزترین نمادهای خود» می‌باشند.  و به همین دلیل یونگ نسبت به دین نگرش مثبت دارد، زیرا از نظر او دین صورتی از الگوهای مثالی خود»، یعنی جلوه‌ای از روح است و نظیر روان درمانی، برای نفس مفید است. به عنوان مثال مردم به کلیسای کاتولیک دلبستگی دارند صرفا به این دلیل که در آنجا احساس خوبی دارند و دین اولیه به وضوح برای مردم اولیه مناسب‌تر است از هر صورتی از مسیحیت که برای آنها بیگانه است.

یونگ میان دین و اصول عقاید، که وی صور مدون تجربه دینی می‌داند، فرق می‌گذارد و آنها را مظاهر حقیقت ابدی نمی‌داند.  با این همه اصول عقاید کارکرد مهمی در جامعه دارند و به این معنا که نمادها جایگزین تجربه مستقیم می‌شوند که در مورد مسیحیت این کار به وسیله مقام‌های کلیسا انجام می‌شود.

با این همه روان‌شناس می‌بایست با تجربه اولیه که احکام جزئی، مناسک و اصول عقاید حاکی از آن هستند، سروکار داشته باشد.اگر او به اصول عقاید ملتزم باشد، در تفسیر فعالیت خودجوش صور مثالی ضمیر ناخودآگاه آزاد نخواهد بود. این صور مثالی را می‌توان به لحاظ تجربی معادل‌های اصول جزئی دینی دانست».

آنچه در مورد اصول عقاید صادق است بر ادیان نیز اطلاق می‌شود. همان‌گونه که دیدیم از نظر یونگ غیر قابل تصور است که صورت معینی بتواند ابهام صورت مثالی را برطرف کند.» او نتیجه می‌گیرد خدا می‌تواند در صور و زباه‌های بسیار متجلی شود و به هیچ وجه چنین نیست که یک جلوه صادق و بقیه باطل باشند، بلکه همه جلوه‌ها صادق‌اند.ولی با ادعای یگانه بودن تجلی خدا در عیسی باید چه کرد؟

یونگ می‌گوید: نماد مسیح از اهمیت زیادی برخوردار است و متکامل‌ترین نماد خود» است، اما همین امر در مورد نماد بودا هم صادق است. و تجربه صورت مثالی خود» می‌تواند یک نفر را به حقیقت مسیح و دیگری را به حقیقت بودا رهنمون شود. نتیجه آن که هیچ دینی نمی‌تواند ادعای خاتمیت یا مطلق بودن کند. صورت مثالی خود» برای برخی به صورت مسیح جلوه‌گر می‌شود و برای دیگران صورت پوروشا، آتمن، هیرانیاگاربها یا بودا به خود می‌گیرد.  با توجه به این که صورت مثالی خود» متناظر با ایده‌های دینی‌ای است که در ارتباط با علت نخستین‌اند، یونگ بدین ترتیب از دیدگاه روان‌شناختی‌اش نسبت به سنتهای دینی مختلف جهان به رویکردی دست می‌یابد که به هیچ وجه با پاسخ‌های سایر گوهر گرایان به تکثرگرایی دینی متفاوت نیست.


زیگموند فروید (زادهٔ ۶ مه ۱۸۵۶ - درگذشتهٔ ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹) در پاره‌ای از آثار خود، به بررسی ریشه‌های تاریخی و ماهیت باورهای مذهبی بشر پرداخت. زیگموند فروید، پزشک و عصب‌شناس اتریشی است که پایه‌گذار و پدر علم روانکاوی شناخته می‌شود. وی یکی از ۱۰ دانشمند بزرگ قرن بیستم که بسیاری از نظریه‌هایش امروزه تأیید و یا رد شده‌اند میباشد. بر طبق دیدگاه فروید، تصور بشر از خدا، از یک پندار ریشه دار در یک نیاز کودکانه در جهت جایگزینی مقام پدری نشأت گرفته و هم از این روست که مذهب (که در اوان شکل‌گیری تمدن به مهار انگیزه‌های خشونت‌آمیز کمک می‌کرده‌است)، هم‌اکنون می‌تواند جای خود را به منطق و دانش بدهد.[۱]

زیگموند فروید

 

بر اساس تحقیقات او ضمیر ناخودآگاه ۹۰٪ و ضمیر خودآگاه ۱۰٪ از ذهن انسان را دربرمی‌گیرند؛ وی اعتقاد داشت که اکثر بیماری‌ها از جمله دین ریشه در ناخودآگاه دارند و همچنین عمدتا بر پایه سرکوب میل جنسی شکل می‌گیرند. او هنر، شعر و باورهای دینی را ناشی از سرکوب احساسات و عقده‌های سرکوب میل جنسی می‌داند، در حالی که هیچ یک وجود خارجی ندارند. 

هنر در سرکوب رشد می‌کند و معمولاً ناشی از سرکوب و عدم آزادی بیان در جامعه میباشد(مثلاً شوروی نمونه تاریخی آن است). رجوع به باورهای دینی که وجود خارجی ندارند نیز ناشی از سرکوب احساسات در کودکی‌ست. احساس گناه، امنیت و خشنودی در سایه اطاعت از خداوند مسائلی هستند که در کودکی پایه‌گذاری می‌شوند و افراد غالباً تا آخر عمر آنها را تغییر نمی‌دهند.

به‌طور کلی جامعه در مورد ابراز احساس جنسی مشکل دارد و آن را زشت می‌داند در نتیجه به ایجاد بیماری‌های روانی کمک می‌کند و در این نوع جوامع دین رشد بیشتری دارد. دین گرایان برای دفاع از دین با فروید مخالفت کرده و او را به اعتقاد به آزادی کامل جنسی متهم کردند، ولی فروید فقط یک دانشمند بود و آن را رد کرد.

ایراد دیگر فروید به دین که قبلاً توسط فلاسفه قبل مانند اسپینوزا[۲] مطرح شده بود، این بود که فروید دین را نوعی دفاع ذهنی در برابر پدیده‌های طبیعی مثل مرگ، بلایای طبیعی و. که از انسان‌های بدوی تا انسان‌های امروزی به آن پناه برده اند؛ میدانست. البته دین گرایان نیز استدلال می‌کنند که دلایل فلسفی و حتی تا حدی علمی برای وجود خدا مطرح شده و ریشه دین در مشکلات روانی نیست و به آثار فلاسفه از یونان باستان و چین باستان تا ابن سینا و بسیاری از فلاسفه امروزی مراجعه می‌کنند. گرچه ادعای دین گرایان برمبنای تاریخ فلسفه درست است؛ ولی ادعای مخالف بر آن این است که تاریخ ادیان بسیارکهن تر از تاریخ فلسفه‌ است. امروزه در علم تاریخ به ویژه تاریخ باستان و فلسفه بسیاری با فروید موافق هستند.

او می‌گفت دین یک بیماری عصبی جمعی است. استدلال او به‌طور خلاصه این گونه است:

کودک بر پدر تکیه می‌کند، بزرگسال به خدا، که این مطلب در امتداد نظر او یعنی دفاع ذهنی در برابر پدیده‌های طبیعی است.وی احساس گناه و حرمت خدا که در نهایت باعث تسلیم در برابر خدا می‌شود را برمبنای عقده ادیپ می‌داند.

از نظر فروید، دین خطرناک است زیرا:

۱. به تقدیس و درست جلوه دادن مطالب غلط و ایجاد احساسات نادرست و منفی کمک می‌کند.

 

۲. دین که همان باور به یک امر موهوم در ذهن انسان است، مانع رشد فکری و تفکر انتقادی می‌شود که در دین همیشه این مطالب نکوهش شده‌ و بر دیگر حوزه‌های فکری اثر می‌گذارد، زیرا دین اصولاً در مورد همه چیز اظهار نظر کرده. ممنوعیت تفکر انتقادی موجب فقر خرد در انسان می‌شود. تفکر باید آزاد باشد. فروید مستقیماً دین را عامل عقب ماندگی انسان‌ها در طی قرون می‌داند. با گسترش روشنگری در اروپا دانش گسترش یافت، به‌طوری‌ که در بازه زمانی بسیار کوتاهی تولید دانش و خرد به چندین برابر قبل رسید که از سکولار کردن علم توسط گالیله، شروع شد و در فلسفه از اسپینوزا یا دکارت به بعد شروع می‌شود. به‌طور خلاصه باور دینی موجب تحقیر خرد می‌شود.

 

۳.دین، اخلاق را بر پایه‌های متزل قرار می‌دهد. اگر اعتبار هنجارهای اخلاقی بر معیار اطاعت یا عدم اطاعت از خدا باشد، با اطاعت یا عدم اطاعت از خدا نیز تقویت یا سست خواهند شد. به همین دلیل عقب‌نشینی دین باعث کم رنگ شدن اخلاق خواهد شد که امروزه بسیاری از فلاسفه مانند ریچارد داوکینز این مطلب فروید را قبول ندارند.[۳]

 

منابع:

  1.  http://www.freud.org.uk/education/topic/10573/freud-and-religion/
  2.  (مراجعه به ذیل فصل یک اخلاق نوشته اسپینوزا ترجمه محسن جهان گیری)
  3.  https://www.youtube.com/watch?v=lR-MkxCqeZ0

قاب پژوهشی:تاثیرات وراثتی و محیطی بر نگرش ها،علایق و ارزش های دینی؛ بررسی ۲قلوهایی که جدا از هم و باهم برگ‌شدند.(والر.کویتین.بوشار.لیکن و تلگن)

والر و همکاران با استفاده از پاسخگران بررسی مشهور ۲قلوها در مینسوتا،توانستند داده هایی درباره ۵ معیار نگرش ها، علایق و ارزش های دینی به دست آورند.

مقیاس های معروف این ها بودند:بنیاد گرایی مذهبی(ویگینز)

علایق شغلی مذهبی(والر.لیکن و تلگن)

مقیاس فرعی علاقه مذهبی در سیاهه علاقه شغلی استرانگ_کمبل(هنسن و کمبل)علایق مذهبی در اوقات فراعت(والر و دیگران)

و مقیاس ارزش های مذهبی آلپورت_ورنون_لیندزی(آلپورت.ورنون و لیندزی)

شرکت کنندگان عبارت بودند از:۵۳ جفت ۲قلو یک تخمکی(همسان) و ۳۱ جفت ۲قلو دو تخمکی(ناهمسان) که جدا از هم بزرگ شده بودند.

معیار ها را به ۴۵۸ جفت ۲ قلو همسان و ۳۶۳ جفت ۲قلو ناهمسان نیز عرضه کردند که باهم بزرگ شده بودند.

تحلیل داده ها نشان داد که حدود ۵۰% دگرگونی در نمره های مربوط به معیار های مذهبی نتیجه تاثیرات وراثتی است.

به عبارت دیگر،در این بررسی عوامل وراثتی و محیطی از لحاظ تاثیرات مربوط به منشا تمایلات مذهبی یاهم مساوی بودند.

منبع:کتاب اسپیلکا فصل ۳ صفحه ۷۸


روانشناسی دین و سیر تحولات ان در دوران مدرن

 

روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی وادیان با موضوع بررسی تأثیرات روانی دین در زندگی انسان است. روانشناسان دین افرادی هستند که تخصص های دیگر خود در زمینه های علوم انسانی را با دین یا نحوه ی وابستگی مردم به ایمان پیوند می زنند.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری ایرنا، بنابر تعریفی عام هدف روانشناسی، شناختن مردم است و روانشناسان می کوشند با بررسی انگیزش ، شناخت و رفتار انسانی به این هدف دست یابند. در تقسیم بندی انجمن روانشناسی آمریکا از مجموع50 شاخه ی تخصصی در این علم که شامل تخصص های مختلفی مانند روانشناسی بالینی و اجتماعی و بسیاری انواع دیگر است، شاخه سی و ششم این تخصص ها مربوط به روانشناسی دین است که به بررسی انگیزه های مذهبی ، شناخت مذهبی و رفتار مذهبی و نقش دین در مراحل مختلف زندگی انسان می پردازد. بر اساس تحقیقات این گروه می توان اظهار داشت که تقریباً تمام جنبه های زندگی به نوعی با دین و معانی دین ارتباط دارند. بنابراین دین جنبه ای کارکردی دارد و بایستی دید که ایمان شخص از چه راه هایی بر جهان او تأثیر می گذارد.

هر چند دین بیانگر و پاسخگوی نیازهای فردی ، اجتماعی و فرهنگی است اما تحلیل روانشناختی از دین جدای از بررسی دین در حوزه ی فرهنگ و جامعه صورت می گیرد. بعلاوه یک روانشناس حوزه ی دین با اصول و مبانی ادیان کاری ندارد و وارد مجادلات مربوط به عقل و ایمان و دعواهای کلامی یا اختلافات میان علم و دین نمی شود و نیز نصوص دینی را مورد بررسی قرار نمی دهد بلکه رویکردی عمدتاً علمی - تجربی دارد که به بررسی جوانب انسانی دین می پردازد و نه خود آن. در اینجا مقصود از رویکرد تجربی در روانشناسی دین این است که با نگرش عینی و بی طرفانه به سراغ دین برویم و فارغ از این که خود دیندار باشیم یا خیر، درباره ی دین و موارد روانشناختی آن از طریق مشاهده و آزمایش یا بررسی های میدانی و آماری دست به واکاوی و پژوهش بزنیم. شاید بتوانیم تاریخ انتشار کتاب 'انواع تجربه دینی' ویلیام جیمز (1902) را سرآغاز روانشناسی تجربی دین بدانیم.

مفهوم روانشناسی دین آن گونه که امروز از آن برداشت می شود از حدود قرن نوزدهم اروپا و با پیدایش رشته ی ادیان تطبیقی به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفت. البته دو رشته ی نوظهور دیگر در حوزه ی پزشکی در آن زمان نیز در رشد و اهمیت شاخه ی روانشناسی دین مؤثر واقع شدند. آن دو رشته عبارت بودند از روانشناسی اعماق ( Depth Psychology) که از دیدگاهی غربی به عنوان نخستین روش پژوهش نظام مند در باب ضمیر ناخودآگاه برای درمان بیماری های روانی بکار گرفته شد و دیگری فیزیولوژی روانشناختی ( Psychophysiology ) که از فیزیولوزی به عنوان کوششی برای جانشین سازی دستگاه و تکیه گاه فلسفی مربوط به نظریه ی ادراک ، با سنجش و آزمایشگری عینی ، انشعاب یافت. البته بر کسی پوشیده نیست مطالعه در باب ابعاد مختلف روح و اهمیتش در تعادل شخصیت انسان و نیز بکار گیری روش های دینی برای درمان نابسامانیهای روحی از قرن ها قبل در مباحث فلسفی ادیان مختلف در شرق و غرب عالم مطرح شده بودند. به عنوان مثال اندیشمندان و فلاسفه ی مسلمان از جمله ملاصدرا درباره ی 'علم النفس' یا همان شناخت روان نظریه ها و نکات بدیعی را ارائه نموده اند. ایشان رابطه ی نفس با بدن را شبیه به رابطه ی هر شکل فیزیکی عادی با ماده آن قلمداد نمی کردند و معتقد بودند ادغام همه ی شکل های فیزیکی با ماده ی خود به صورت ترکیب دو عنصر مجزا از هم نیست بلکه این عناصر کاملا در یکدیگرذوب می شوند و در هم می آمیزند تا اتحاد کاملی تشکیل دهند.

دید بسیاری از روانشناسان و تحلیل گران رفتاری، رفتارهای پدر و مادر تأثیر بسزایی در تلقی کودکان و نوجوانان از خدا دارد. به عنوان مثال نتایج یکی از پژوهش ها در این زمینه نشان می داد که افراد مایلند خدا را به صورت عشق مادری درک کنند و نه به صورت اقتدار.

دین نقش های درونی و ظریف تری را نیز در پرورش فرزند و به طور کلی پرورش روح و روان انسان ایفا می کند.

اما در هر حال روانشناسی دین که هدفش از دیگاه اسلامی بررسی مراتب اولیه ی رشد انسان و همسو شدن روح و ذهن او با مفاهیم دینی می باشد تا اکنون بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. حتی متأسفانه در این باب پژوهشی همه جانبه و مستقل از منظر قرآن و احادیث نبوی و تربیت دینی اسلامی که همسو با سیره ی نبوی باشد و آراء فلاسفه و اندیشمندان مسلمان را با تحلیلی روان شناسانه در برگیرد ، صورت نگرفته است.

در مجموع شاخه ی روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی و ادیان است که در کشور ما به دلیل عدم اختصاص رشته ای مستقل در تحقیقات دانشگاهی ، کم تر شناخته شده و به شکلی درخور مورد توجه واقع نشده است .

منبع:سایت

https://www.irna.ir/news/81073876/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%8A-%D8%AF%D9%8A%D9%86-%D9%88-%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86


آیا دین یک نیروی خوب است؟


آیا برای اخلاقی بودن به دین احتیاج داریم؟ جورج واشنگتن  در برابر  "تصور اینکه اخلاق بدون دین می تواند حفظ شود" هشدار داد و امروز  بیش از نیمی از آمریکایی ها  معتقدند که اخلاق بدون اعتقاد به خدا غیرممکن است.
این ایده که دین برای اخلاق مهم است نه تنها گسترده نیست ، بلکه ریشه ای عمیق دارد. ویل گرویس ( روانشناس ) نشان داده است  که حتی افرادی که صریحاً اعتقاد به خدا را انکار می کنند ، شهودی را که از قبیل قتل های زنجیره ای و محارم شویی انجام می دهد ، نشان می دهند بیش از افراد مذهبی نماینده خداناباوران هستند.

وی در Richard Godkins "  The God Delusion  " می نویسد : ایمان می تواند بسیار خطرناک باشد و عمداً کاشتن آن در ذهن آسیب پذیر یک کودک بی گناه کار اشتباهی سخت است." در یک ماه که افراد مسلح هنگام قتل 132 کودک مدرسه در پاکستان فریاد می زدند "الله اکبر" (خداوند بزرگترین است)  ، همدردی با این دیدگاه آسان است. در مورد این موضوع احساسی سخنان روحان کم نیست ، اما شواهد علمی چه چیزی را نشان می دهد؟ آیا دین رفتار اخلاقی را ترویج می کند؟ من و هاروی وایتهاوس در مقاله جدید  منتشر شده در بولتن روانشناختی این موضوع را بررسی می کنیم.
دین چیست و اخلاق چیست؟

اولین مشکل نحوه تعریف "دین" و "اخلاق" است. این فقط مسئله تقسیم موی دانشگاهی نیست. دین را در نظر بگیرید: مذهبی بودن در واقع به چه معناست؟ آیا این بدان معناست که فرد به عوامل یا نیروهایی اعتقاد دارد که از قوانین فیزیکی معمولی فراتر رفته اند؟ به عنوان مثال ، خدایان ، اجداد یا کارما؟ یا اینکه آن شخص با یک کاتولیک رومی ، یک مسلمان سنی یا بودایی ، به عنوان مثال ، یک جامعه یا سنت خاصی را شناسایی و وابسته است؟ یا اینکه کسی در خدمات خاصی شرکت می کند و در برخی از رفتارهای آیینی مشارکت دارد؟ هر یک از این تعاریف ممکن ، پدیده هایی را به تصویر بکشد 

در موارد اخلاقی ، وضعیت هرچند بدتر است. طبق نظریه بنیادهای اخلاقی تأثیرگذار فعلی ، هیچ اخلاقی واحدی وجود ندارد بلکه مجموعه ای از اخلاقیات ناسازگار و غیرقابل مقایسه با یکدیگر هستند که هر یک توسط یک سیستم روانشناختی متخصص برای حل یک مسئله خاص سازگار پشتیبانی می شود. به عنوان مثال ، بنیان اخلاقی "انصاف" ایده هایی در مورد عدالت و حقوق ایجاد می کند و تصور می شود که برای حل مسئله چگونگی تأمین منافع مشارکت دو طرفه تکامل یافته است. بسته به پیشینه فرهنگی و گرایش های ی شما ، هنجارهای اخلاقی شخصی شما ممکن است در زیر مجموعه خاصی از این مبانی اخلاقی ساخته شود. بنابراین در حالی که برخی ممکن است رفتار جنسی مناسب را از اهمیت اخلاقی اولیه (بنیاد "تقدس") در نظر بگیرند ، برای برخی دیگر ، اخلاق ممکن است بیشتر مورد نگرانی خیرخواهانه برای کسانی باشد که وضع مالی کمتری دارند.
فرض اینکه همه ما در مورد معنای مذهبی بودن و معنای اخلاقی بودن به توافق برسیم ، چگونه می توانیم رابطه بین آنها را بررسی کنیم؟ یک رویکرد معمول از مردم در مورد اعتقادات و رفتارهایشان است. به عنوان مثال ،  نظرسنجی ها نشان  می دهد کسانی که از نظر شاخص های دینداری نمره بالاتری می گیرند - به عنوان مثال کسانی که مرتباً نماز می خوانند - با اطمینان می گویند پول بیشتری به امور خیریه می دهند.

بنابراین آیا این بدان معناست که دین رفتارهای خیرخواهانه را ترویج می کند؟ شواهدی وجود دارد که انگیزه افراد مذهبی بیش از افراد غیرمذهبی برای حفظ اعتبار اخلاقی است ، بنابراین ممکن است مذهبی ها بیشتر گزارش دهند که رفتارهای خیرخواهانه فقط به این دلیل است که بیشتر به فکر خیرخواهانه اهمیت می دهند.

مشکل دیگر این است که همبستگی بین دینداری و خیرات این نتیجه را ندارد که دین داری موجب ارتقا رفتار خیرخواهانه می شود. ممکن است این باشد که افراد مبتلا به تمایلات جامعه ، بیشتر تمایل به جذب دین دارند.
اغازگرهای مذهبی
برای دور زدن این مشکلات ،  تعدادی از مطالعات  برای ایجاد روابط بین مفاهیم مذهبی و رفتارهای اخلاقی ، از روشهای "آغازگر" استفاده کرده اند. در این مطالعات ، که با  کار اساسی روانشناسان آغاز شد ، دین فقط اندازه گیری نمی شود بلکه "به طور آزمایشی" به برخی از شرکت کنندگان اختصاص داده شده است.
به عنوان مثال ،  در یک مطالعه اخیر ، مارک آویارد 88 دانش آموز مسلمان را به گوش دادن به یک ضبط صوتی از یک خیابان شلوغ شهر واداشته است که تعداد بوق های خودرو را که می شنوند ، بشمارند. 
در یک شرایط ، اذان اسلامی در ضبط شنیده می شود. سپس دانش آموزان در یک آزمون ریاضی بدون نظارت شرکت کردند که تقلب در آن امکان پذیر بود. آویارد دریافت که شرکت کنندگان در معرض اذان بسیار کمتر تقلب می کنند. این یافته با نتایج سایر مطالعات آغازین سازگار است ، که همچنین نشان داده است که آغازگرهای مذهبی همکاری و سخاوت را نسبت به دیگران افزایش می دهد

.
بنابراین ، دین ممکن است عشق به همسایه شما (یا حداقل رفتار همسایگی) را ترویج دهد ، اما محله چقدر بزرگ است؟ تصویر مثبتی که در بالا نشان داده شد با نتایج سایر مطالعات پیچیده است ، که نشان داده است که آغازگرهای مذهبی نیز طیف وسیعی از رفتارهای پرخاشگرانه و تعصب آمیز را ایجاد می کند. به عنوان مثال ، برد بوشمن و همکارانش  دریافتند  که شرکت کنندگانی که شرح قصاص خشونت آمیز را که خداوند امر کرده است ، می خوانند ، در انجام وظیفه بعدی ، نسبت به شرکت کنندگان که همان توصیف را می خوانند ، اما با گذشتن از متن مجازات خدا ، تهاجمی ترند. و مگان جانسون و همکارانش  دریافتند  که شرکت کنندگانی که از ابتدا با مفاهیم مسیحی مقدماتی دارند ، تعصب نژادی پنهان و تاثیر منفی را بر آفریقایی آمریکایی افزایش می دهند. یکی دیگر مطالعه اخیر  توسط جوانا بلاگوسکا و همکارانش نشان داد که دینداری که خود گزارش می دهد ، کمک به یک عضو نیازمند درون گروهی و همچنین پرخاشگری جسمی نسبت به عضوی از یک گروه اخلاقی (یک فرد همجنسگرایان) را پیش بینی میکند.
بنابراین ، آیا دین یک نیروی خوب است؟ در نهایت ممکن است هیچ رابطه ای بین دین و اخلاق به راحتی قابل توصیف نباشد. تحت رویکرد کثرت گرایانه ، ما از تجزیه دین و اخلاق به واحدهای کوچکتر حمایت می کنیم ، به گونه ای که روابط بین آنها به ماتریسی از روابط جداگانه بین عناصر اساسی تر تبدیل می شود. 
به طور خلاصه ، در بحث در مورد اینکه آیا دین نیروی خیر است ، باید کاملاً روشن کنیم که منظور ما از دین چیست و منظور ما از خوب چیست. این نتیجه گیری کاملاً ظریف ممکن است جدل شناسان را ناامید کند ، اما حداقل تا زمان بالغ شدن این زمینه تحقیقاتی - میزان محدودیت قبل از این که به نتیجه گیری در مورد اینکه آیا دین ذاتاً دین خوب است یا بد است ، ممکن است چنین چیز بدی باشد

منبع:

https://www.washingtonpost.com/posteverything/wp/2015/01/14/is-religion-a-force-for-good/?outputType=amp


کارشناس ارشد روانشناسی بالینی گفت: روانشناسی دینی جامعه را به سمت قرب الهی سوق می‌دهد.
به گزارش آستان نیوز: حجت الاسلام دکتر رضا مهکام؛ مدیر سنجش ارزیابی مؤسسه امام خمینی(ره) قم در دومین جلسه کارگاه آموزشی مربیان بدو خدمت مرکز مشاوره آستان قدس رضوی گفت: اسلام یک نظریه و یا رویکرد روانشناسی نیست بلکه مفهومی فراتر از مسائل روانشناسانه دارد چرا که اسلام یک دین است.
وی تصریح کرد: اسلام می‌تواند در همه روش های درمانگری روانشناسی وارد شود و با نگاهی دینی و اسلامی و با استفاده از روش های درمانگری علم روان‌شناسی به حل مشکلات موجود در این زمینه کمک کند.
مدیر سنجش ارزیابی مؤسسه امام خمینی(ره) قم با اشاره به عمر 140 ساله علم روانشناسی ابراز کرد: روانشناسی اسلامی بیست سال است که مورد بررسی قرار گرفته است و هنوز به آن درجه از استحکام نرسیده که بتوان ادعا کرد که روان شناسی اسلامی داریم و چا بسا که در آینده با انجام مطالعات گسترده در این زمینه، روانشناسی اسلامی هم به دنیا عرضه شود.
وی با اشاره به انجام مشاوره با رویکرد دینی در مراکز مشاوره دینی مثل آستان قدس رضوی بیان کرد: روانشناسی دینی که در این مراکز انجام می‌شود ترکیبی از روش‌های روانشناسی با توجه به توصیه‌ها و آموزه‌های دینی و کلام معصومین(ع) است.
حجت الاسلام مهکام با بیان اینکه روانشناسی دین با روانشناسی دینی تفاوت دارد گفت: در روان شناسی دین مباحث دین را از دیدگاه علم روانشناسی مورد بررسی قرار می‌دهیم در صورتی که در روان شناسی دینی مشکلات روانشناختی انسان از دیدگاه اسلام مورد کنکاش و برسی قرار می‌گیرد.
وی در ادامه این جلسه آموزشی به برسی فنون و مراحل مشاوره پرداخت و اظهار کرد: در مشاوره ابتدا باید با مشکل و یا مسئله‌ای که فرد مراجعه کننده با آن درگیر است آشنا شد و بعد از آن وارد مراحل بعدی یعنی مکاشفه، تشخیص و درمان شد.
کارشناس ارشد روانشناسی افزود: وقتی یک مراجعه کننده وارد دفتر مشاوره می‌شود، ابتدا باید مصاحبه اولیه را که باعث اعتماد سازی می‌شود، انجام داد که این مسئله مراحله اول آشنایی و آغاز یک ارتباط دوسویه بین مشاور و مراجعه کننده است.
وی بیان کرد: مرحله بعدی برای مشاوره مکاشفه و ابزار است به این معنا که مشاور باید تشخیص دهد برای حل مشکل مراجعه کننده باید از چه ابزار یا تستی استفاده کند و بعد از انتخاب ابزار، مرحله انتخاب رویکرد برای درمان فرد مراجعه کننده است.

منبع:سایت رضوی https://news.razavi.ir/93432/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%82%D8%B1%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D9%82-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D8%AF


فصل سوم کتاب برنارد اسپیلکارو


"دین وراثت و تکامل"


دین ظاهرا پدیده عام و بشری است. در نتیجه باید به دنبال مکانیسم های روانشناختی باشیم که جنبه عام و جهانی دارند. اگر چنین مکانیسم هایی در کار باشد وجود آن ها موءید سهم تکامل در این جریان است.
لیکن نقش تکامل به طور غیر مستقیم از طریق آنچه دین برای مردم انجام می دهد ابراز می شود.زیرا تکامل به هر دلیلی به ما انسان ها مغز بزرگی اعطا کرده است تا خود را با مقتضیات زندگی تطبیق دهیم.
صرف نظر از اینکه مغز بزرگ ما چرا تکامل یافت،این نکته روشن است که از مغز می توان در اموری استفاده کرد که برای آن طراحی نشده است.گولد(۱۹۹۱)
این امر را کارافزایی می نامند.
که در آن اندام یا فرایندی فیزیولوژیکی را که برای منظور خاصی پدید آمده است می توان برای مقاصد دیگر هم به کار برد.
برحسب دیدگاه داروینی، انطباق اساسا هدفی دوگانه است. موجب بقای اندامگان ها و تولید مثل آن هاست.(دوکینز۱۹۷۶)
این اساس انتخاب طبیعی است و می توان نظر داد که دین ۳ نیاز اصلی را برآورده می کند.
این ۳ در مجموع عبارتند از نیاز های شخصی،انگیزشی و اجتماعی ما برای منظور خود این هارا نیاز به (معنا) (تسلط)
و ارتباط با دیگران یعنی (جامعه گرایی) می نامیم.
(تکامل و وراث)----->(معنا،تسلط،جامعه گرایی)----->دین!!
پیش از بحث درباره این عوامل ،لازم است در باب ارتباط میان تکامل و وراثت از یک سو و دین از سوی دیگر که ممکن است مستقیم یا غیر مستقیم باشد جهانی را مطرح کنیم.
ارتباط غیر مستقیم این ۲ را محتمل تر می دانیم.
داده هایی که به چنین احتمالی اشاره دارند نخست از شواهد دین در دوران "پارینه سنگی"بدست می آید.
به علاوه اگر چه اکثر مردم شناسان دین را پدیده ای خاص بشر می دانند.
نشانه هایی از فعالیت پیشا مذهبی را میان جانوران هم میبینیم .
مشاهدات گودال(۱۹۷۱)درباره جاندار گرایی و رفتار آیینی در میان شامپانزه ها نمودار علائم ابتدایی دین است.گودال بویژه اطوار جمعی بوزینه ها را توصیف می کند که به هنگام طوفان رو به آسمان انجام‌می دهندو سپس به راهپیمایی می پردازند ؛ نظیر این ۲ رفتار را در آداب مذهبی انسان نیز می توان دید.
این رفتارهای نخستی ظاهرا برآورنده برخی از نیاز هایی است که دین در مردم میکند.


Germany  http://plato.stanford.edu/entries/wilhelm-wundt/

ویلهلم ماکسیمیلیان وونت (به آلمانی: Wilhelm Maximilian Wundt) (زاده ۱۶ اوت ۱۸۳۲ – درگذشته ۳۱ اوت ۱۹۲۰) پزشک، روان‌شناس، فیزیولوژیست و استاد دانشگاه آلمانی به عنوان یکی از پایه‌گذاران علم روان‌شناسی تجربی» شناخته می‌شود.[۱][۲][۳] وونت پیشوای مکتب اراده گرایی (Voluntarism) است. او درجه پزشکی خود را در هایدلبرگ گرفت ولی به مطالعه و تحقیق در فیزیولوژی پرداخت و همین امر او را به سمت روانشناسی کشانید. در ۱۸۷۵ به لایپزیگ در آلمان رفت و چهل و شش سال دیگر را در همان‌جا سپری نمود. در سال ۱۸۷۹ وندت اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک نمود که تمرکز اصلی آن بروی مطالعات روانشناسی قرار داشت و اولین آزمایشگاه از نوع خود به حساب می‌آمد. او در این آزمایشگاه به بررسی ماهیت اعتقادات مذهبی، شناسایی اختلالات مغزی و رفتارهای ناهنجار پرداخته، و بدین سان موفق شد روان‌شناسی را به عنوان رشته‌ای مجزا از رشته‌های دیگر تثبیت کند. او همچنین اولین ژورنال علمی در زمینه روان‌شناسی را در سال ۱۸۸۱ میلادی بنا نهاد.

شهرت دایمی و انحصاری وونت در تاریخ روان‌شناسی نه به خاطر نظام فکری یا نظریه‌های او که بیشتر به خاطر بینان‌گذاری روان‌شناسی علمی است. او از فلسفه و فیزیولوژی، این علم جدید را که "روان‌شناسی فیزیولوژیک" می‌نامند به وجود آورد. توجه وونت بیشتر معطوف به آزمایش در زمینه "آگاهی و هشیاری" شد. نقش وونت به عنوان یک روان‌شناس تجربی غیر قابل‌ انکار می‌باشد و در حقیقت او را می‌توان بانی روان‌شناسی جدید دانست.
همزمان با افزایش علاقه به روان‌شناسی علوم فرهنگی در دهه 1920 علاقه به روان‌شناسی آزمایشگاهی کاهش یافت و از میزان تاثیر و حمایت علمی نسبت به علم روان‌شناسی در دانشگاه‌های آلمان نیز کاسته شد.

ویلهلم ماکسیمیلیان وونت آلمانی (32–1920) برای فرزندان بعنوان "پدر روانشناسی تجربی" و بنیانگذار اولین آزمایشگاه روانشناسی شناخته شده است (Boring 1950: 317، 322، 344-5) ، از آنجا که او تأثیر زیادی بر توسعه روانشناسی به عنوان یک رشته ، به ویژه در ایالات متحده.
وونت در انظار عمومی محفوظ و خجالتی است. وونت نمی توانست خود را یک متفکر "میان رشته ای" یا "کثرت گرا" بداند: ، تمرین و ت ). با این وجود ، علی رغم نیت ، طولانی بودن طول عمر حرفه ای او (حدود 65 سال) و حجم تولید وی صحبت از یک دکترین منسجم ووندتی را دشوار می کند.
بنابراین ، برای وونت ، روانشناسی تجربی مطالعه بدون واسطه آگاهی است که پروتکل های تجربی علوم طبیعی به آن کمک می کنند. با این حال این تعریف شامل دو فرض قابل بحث است: اول اینکه "آگاهی" مستعد آزمایش است (توسط کانت رد شده است). دوم ، روانشناسی ، حتی اگر به صورت تجربی تصور شود ، برای شعور خود آگاهی یا "ذهنی" دارد 

اهی را به عنوان "تجربه درونی" تعریف می کند این فقط "بلافاصله واقعی" است.
پدیده هایی که این تجربه را تشکیل می دهند ، و هیچ چیزی در پس یا فراتر از آن ، هدف روانشناختی نیست ، در مقابل تحقیقات فیزیولوژیکی یا روانی-فیزیکی (PP II: 636). پروژه Wundt نه تنها "روانشناسی بدون روح" ، در اصطلاح F.A. Lange ، بلکه علمی بدون دادگاه تبلیغاتی بستر است.
بنابراین وونت خود را به عنوان یک تجربه گرای رادیکال معرفی می کند. موضوع روانشناسی "خود به طور کامل و منحصراً توسط محمولات آن تعیین می شود" ، و این پیش بینی ها صرفاً از مشاهده مستقیم و درونی ناشی می شوند (که در زیر آنها قرار می گیرند). بر این اساس ، دامنه اصلی تحقیق "روانشناسی فردی" است (به عنوان مثال L III: 160 ، ff) ، یعنی محتوای ذهنی انضمامی که برای انسانهای خاص ظاهر می شود ، و نه برخی از مواد ذهنی یا مجموعه ای از دانشکده ها.
در اظهارات ووندت مبنی بر اینکه روانشناسی فردی باید از طریق دستکاری آزمایشی پدیده های درونی به یک علم بدل شود ، ما یک نگرش عملی را مشاهده می کنیم که شاید مختص دانشمند شاغل باشد: علم آینده به عنوان آموزه از طریق آزمایش فعلی ، مقالات ، سنجش ها شکل می گیرد. ، آزمایشات و خطاها. ووندت به جای تسلیم دستورات کانت در برابر احتمال روانشناسی علمی ، می یابد که جنبه های خاصی از تجربه درونی ما می تواند باشد ، و در واقع مستعد آزمایش و بازنمایی ریاضی شده است: وبر و فکنر این کار را کرده اند . 

 

منبع: سایتhttp://plato.stanford.edu/entries/wilhelm-wundt/


America and England

روانشناسی دین، حوزهای بین رشتهای میـان روانشناسـی و دیـن پژوهـی، دانـش جدیـدی است کـه بـه تبیـین و توصـیف تجـارب، نگرشـها و رفتارهـای دینـی از منظـر روانشناسـی میپردازد.
انگلیـسی ـ امریکـایی کـه بنیـانگـذارآن گـالتون
انگلیسی است، بـه توصـیف رفتارهـای دینـی از طریـق توزیـع پرسـشنامـه و آزمـون بـا بـکارگیری آمار پرداخته میشود. از دیگر طرفداران این سنت استنلی هال و ادین استارباک هستند؛ استارباک برای تحقیق درباره پیدایش مفهوم خدا میان اقوام بدوی با توجه به تحول و تکامل شخصیت، از روش گردآوری مواد و مطالب زنـدگینامـهای، دروننگـری، تأمـل شخصی و پرسشنامه استفاده کرد و آنها را طبقه بندی و تجزیـه و تحلیـل نمـود. اسـتارباک همواره این احساس را داشت که دین یک راز است و علم هرگز همه ابعـاد آن را نخواهـد شــناخت.
(ویلیــام جیمــز از مهــمتــرین روانشناســان پراگماتیسیم است. او درکتاب مهمش به نام انواع تجربه دینی:مـیگویـد
ارزیابی نهایی یک عقیده یا یک تجربه را میتوان فقط در سـایه ثمربخـشی آن در زنـدگی فرد انجام داد. کتاب انواع تجربه دینی، که مجموعه سخنرانیهای جیمز درباره تجربـه دینـی است، به رغم انتقادات، به سرعت به اثری تبدیل شد که مورد توجه اهل فن قرار گرفـت و در همان سال شش بار تجدید چاپ شد. معروف است که راسـل بـه ویتگنـشتاین توصـیه کرد که این کتاب را بخواند. تئودور فلورنوئا در اینباره میگوید: بهترین و مـشخصتـرین
نمونه این توانایی هنرمندانه در نفوذ به اعماق ضمیر دیگران، بی تردید کتاب معروف به نـام انواع تجربه دینی است.
در حال حاضر در انجمن روانشناسی امریکا، بخـش مـستقلی بـه روانشناسـی دیـن
اختصاص داده شده است و همچنین روانشناسی دین به عنوان یک کرسـی دانـشگاهی در بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا ارائه میشود.
جیمز روانشناس تجربی و واقـعگـرا و فیلـسوف معـروف پراگماتیـسیم از مهـمتـرین مروجان سنت امریکایی این مکتب است.
در کتاب انواع تجربه دینی نیز با حالات احترام آمیز عرفانی درباره خود میگویـد:
خمیره ذاتی من تقریباً به طور کامل به این التذاذات وابسته است 
او براساس دیدگاه پراگماتیسمیاش معتقد است که حقیقت بودن هر چیـز در گـرو
مطلوبیت آن در عمل است و یک عقیده وقتی رضایت بخش عمـل مـیکنـد کـه بـه وسـیله تجربه تأیید شود. از نظر پراگماتیسیم تنها آزمون حقیقت محتمل این است کـه بایـد چیـزی باشد که بهتر ما را هدایت کند، چیزی که بهتر از همه با هر جزء زندگی جـور درآیـد و بـا مجموعه مقتضیات تجربه، بدون حذف چیزی از آن تلفیق شود (جیمـز، 1370 ،ص 61 )
در تعریف دین نیز نگاهی تجربی دارد و میگویـد بـسیاری از فیلـسوفان دیـن
تلاش کردهاند تعاریف زیادی برای دین ارائه نمایند، اما هیچ یـک نتوانـستند جـوهر و ذات واحدی را برای دین تعیین نمایند و حداکثر ویژگیهای دین را بیـان کـردهانـد. او مـیگویـد نمیتوان به جوهر دین رسید، بلکه تنها میتوان ویژگیهای آن را نشان داد، پس نامی اسـت برای مجموعهای از این ویژگیها. واژه دین بریک اصل و یا گوهرواحد دلالت ندارد بلکـه
نامی است برای مجموعهای از چیزها (.(دین عبارت است از: احساسات، اعمال و تجارب شخصی انسانها که در عالم تنهاییشان اتفاق میافتد، به گونهای که خودشان را در ارتباط با آنچه امر الوهی تلقی میشود، مییابند .(او گوهر دین را احساسات و سلوک عملی ادیان میداند و درباره حیات دینی که بارها ازآن سخن میگوید
معتقد است که حیات دینی به طور گسترده به دنبال آن است که شخص را استثنایی و غیـرعادی بسازد.
جیمز در یک جمعبندی که از حیات دینی ارائه میدهد میگوید بـه طـور کلـی در
گستردهترین شیوة ممکن ویژگیهای حیات دینی بر حـسب دریافـت مـا، ایـن باورهـا نهفتـه
است (آذربایجانی، 1378 ،ص 54 :(
1 .دنیای دیدنی، بخشی از عالم معنویتـر اسـت کـه ارزش و معنـای خـود را از آن دریافت میکند2 .وصال یا ارتباط قرین با هماهنگی با آن عالم برتر، غایت حقیقی ماست.
3 .دعا یا اتصال با روح عالم خلقت ـ خدا یا نظم کائنات ـ فرایندی است کـه در آن
واقعاً کاری (با ثمر) انجام میشود و قدرتهای معنوی دارای آثار روانشـناختی یـا جـسمانی
در ما جریان مییابد.
4 .زندگی مزه و طعم جدیدی مـییابـد، همچـون موهبـت الهـی بـه شـکل زنـدگی
سرشار از نشاط شاعرانه یا بهجت دلیرانه ظاهر میشود.
5 .امنیت خاطر و آرامش باطنی ایجاد میشود که نتیجـهاش در ارتبـاط بـا دیگـران، اظهار احسان و عواطف بی دریغ است.
جوهره دیـن را در حـریم تجربـه دینـی درونـی مـیجـست و
مهمترین بخش دین را در ارتباط شخصی با خدا مـیدانـست. او در ایـن موضـوع نیـز نگـاهپراگماتیستی خود را حفظ کرده است و به جای بررسی دلایل وجود تجربه دینـی بـه آثـار آن در زندگی مردم توجه دارد. همان طور که در مقام دفاع از دین نیـز معتقـد بـود بایـد از طریق تجربه و آثار و ثمرات عملی از دین دفاع کرد نه از طریق بررسی منطقی دلایل اثبات
دین و اصول آن. بر این اساس او منحصراً به دین شخصی توجه داشت که بنـا بـه گفتـهاش تجربه ازلی و یگانه پیوند مستقیم با وجود الهی اسـت، رویـدادی نـامعمول، بـی اختیـار و بـرحسب انتظار خلاف عرف و سنت که شخص را به جانب اعمـال فـردی نـه گروهـی سـوق
میدهد. اما مطمئن بود بررسی نوع دیگر دین نهادینه» و کهنه اکثریـت» کمتـر فایـده دارد. ثانوی است که از 
جیمز در عین حال که تنوع ادیان و کثرتگرایی را به رسمیت میشناسد، گوهریگانهای را دین در نظر میگیرد و در زیر تنوع گستردهای که در اندیشه دینی وجود دارد، نـوعی یگانگی در احساسات و رفتار هست که این عناصر بهتر میتوانند گوهردینداری را شناسایی کنند. عقاید، نمادها وسایر آموزه ها صرفاً جنبه ثانوی دارند، شاید اینها شاخ و برگ سودمند هستند، اما برای استمرار حیات دینی ضروری نیستند. خصلت عاطفی این زندگی، نوید بخش و فراگیر است. او در توصیف این احساس میگوید
من سعی میکنم ازتمام تجارب دینی، احساسات و عواطف شخـصی وآنچـه بـه آن تعلـق دارد یک چیزبیرون آورم که هسته مرکـزی همـه ادیـان بـوده و روح مقـدس ادیـان آن را قبول داشته باشد. اگر نگاه اجمالی به ادیان متفاوت دنیا بیندازید خواهید دیـد کـه عقایـد و افکار چقدر باهم مختلفاند، اما احساسات و سلوک عملی ادیان باهم فـرق ندارنـد
وقتی زندگانی بزرگان دینی دنیا را مطالعه میکنید، خواه مسیحی باشد یـا بـودایی و . مـیبینیـد عملاً زندگی آنها به هم نزدیک است؛ بنـابراین، فرضـیه هـا وافکـار مختلـف کـه ادیـان را
ایجاد میکنند، در درجه دوم اهمیت هستند. اگر میخواهید گوهردین را به دست آورید،
به احساسات و سلوک آنان نگاه کنید که ریشه دارترین عوامل دینی هستند. آنچه بین دل و رفتار (دو عنصر اساسی) وجود دارد، اساسی ترین عنصر زندگی روحـی ماسـت وافکـار و اندیشه ها و آثار و نهادهای دینی از آنجا سرچشمه میگیرد. 
جیمز پس از آنکه گوهر تجربه ها دینی را کیفیت و حالتی میداند که در این احوال
حاصل میشود، معتقد است استدعا و نیایش با خداوند گوهریترین ابعاد دین است . . اما دعای مشتمل بر درخواست فقط بخشی از نماز و نیـایش اسـت و اگـر ایـن واژه را بـه یـک معنای وسیعتر در نظر بگیریم، یعنی هر نوع ارتباط یا گفتگو با قدرتهای الـوهی، مـیتـوانیم مشاهده کنیم که نقدهای علمی دیگر بر آن دست نخواهد یافت. نماز و نیایش به این معنای وسیع، ترین و گوهریترین بخش دیـن اسـت . . نیـایش همانـا دیـن واقعـی است
او در کتاب انواع تجربه دینی میگوید: در این ف

ـصل مـیکوشـم توجـه شـما را بـه
نگرش درباره اعتقاد به چیزی که آن را نمیتوان دید جلـب کـنم و از لحـاظ روانشـناختی احوال روانی مانند نگرشها، اخلاقیات، اعمال، هیجانها و احوال دینی مربوط به آگـاهیمـان را بررسی کنم. چیزهایی که معتقدیم همراه ما به طور واقعی یا ذهنی وجود دارند . . او در ضمن بررسی ایـن احـوال روانـی، نمونـه هـا و تجـاربی را بیـان مـیکنـد کـه افـراد گـزارش کرده اند، مانند احساس حضور یک وجود خاص، احساس حضور توأم با نـشاط و بهجـت،
احساس حضور روح یا یک شخص، احساس حضور و دیدن به وسیله مرد نابینایی که خطای باصره در مورد وی معنـا نـدارد. همچنـین، او نتیجـه مـیگیـرد گویـا در دسـتگاه فکری و روانی ما یک حس حقیقت یاب وجود دارد که حقایق و واقعیتها را درک میکنـد و کار آن خیلی از حواس معمولی دیگر عمیقتر و دامنه دارتر است.
 منبع :

تأملی برآراء ویلیام جیمز در پرتو نقدکتاب روانشناسی دین از
دیدگاه ویلیام جیمز
به ترجمه: "دکتر ملیحه صابری نجف آبادی"

ensani.ir


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی آرتم کالا در باغ شهادت باز، باز است پرنده ی سفید البان، تعمیرات موبایل افراک شاپ drdeduction برش لیزر قروش ابیمه زی زی رزین آجر، تمیزکردن شوره، رزین سنگ، براق کننده رزین نانویی سنگ- نانو چوب شیشه